شعر زیبای «آشناسوز» امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)

 چرا پنهان کنم ؟ عشق است و پیداست


درین آشفته اندوه نگاهم


تو را می خواهم ای چشم فسون بار


که می سوزی نهان از دیرگاهم


چه می خواهی ازین خاموشی سرد؟


زبان بگشا که می لرزد امیدم


نگاه بی قرارم بر لب توست


 که می بخشی به شادی ها نویدم


دلم تنگ است و چشم حسرتم باز


چراغی در شب تارم برافروز


به جان آمد دل از ناز نگاهت


فرو ریز این سکوت آشناسوز


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد