ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
من نه خوش بینم نه بد بینم
من شد و هست و شود بینم...
عشق را عاشق شناسد ، زندگی را من
من که عمری دیده ام پایین و بالایش
که تفو بر صورتش، لعنت به معنایش
دیده ای بسیار و می بینی
می وزد بادی ، پری را می برد با خویش،
از کجا ؟ از کیست؟
هرگز این پرسیده ای از باد؟
به کجا؟ وانگه چرا؟ زین کار مقصد چیست؟
خواه غمگین باش، خواهی شاد
باد بسیار است و پر بسیار ، یعنی این عبث جاریست.
آه باری بس کنم دیگر
هر چه خواهی کن، تو خود دانی
گر عبث یا هر چه باشد چند و چون،
این است و جز این نیست.
مرگ می گوید: هوم! چه بیهوده!
زندگی می گوید اما
باز باید زیست،
باید زیست،
باید زیست....