ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
همان یک لحظۀ اول ...
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بیوجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی،
به روی یکدگر ، ویرانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ،
که در همسایۀ صدها گرسنه ،
چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعرۀ مستانه را
خاموش آن دم بر لب پیمانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ،
که میدیدم یکی عریان و لرزان
دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین،
زمین و آسمان را
واژگون مستانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ،
نه طاعت میپذیرفتم
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها
تیز کرده
پاره پاره در کف زاهد نمایان
سجدۀ صد دانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم،
برای خاطر تنها یکی
مجنون صحراگرد بیسامان
هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو
آواره و دیوانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم،
به عرش کبریایی
با همه صبر خدایی
تا که میدیدم عزیز نابجایی ناز بر یک ناروا گردیده ،
خواری میفروشد
گردش این چرخ را
وارونه بیصبرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ،
که میدیدم مشوش عارف و عامی
ز برق فتنۀ این علم عالمسوز مردمکش ،
به جز اندیشۀ عشق و وفا ،
معدوم هر فکری در این دنیای پرافسانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم ؟!
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته
و تاب تماشای زشتکاری های این مخلوق را دارد
وگرنه من به جای او چو بودم ،
یک نفس کی عادلانه سازشی
با جاهل و فرزانه میکردم
عجب صبری خدا دارد...
عجب صبری خدا دارد...