سماع سرد ... امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)

درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی

 هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی

 ز بس که بال زد دلم به سینه در هوای تو

 اگر دهان گشودمی کبوتری در آمدی

 سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد

 به سان شعله کاشکی قلندری در آمدی

خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او

 که هر نفس ز سینه اش سمندری در آمدی

 یکی نبود ازین میان که تیر بر هدف زند

دریغ اگر کمان کشی دلاوری در آمدی

 اگر به قصد خون من نبود دست غم چرا

 از آستین عشق او چو خنجری در آمدی

 فروخلید در دلم غمی که نیست مرهمش

اگر نه خار او بدی به نشتری در آمدی

 شب سیاه آینه ز عکس آرزو تهی ست

چه بودی ار پری رخی ز چادری در آمدی

 سرشک سایه یاوه شد درین کویر سوخته

 اگر زمانه خواستی چه گوهری در آمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد