محتسب گوید: که بشکن ساغر و پیمانه را ... سلمان ساوجی

محتسب گوید: که بشکن ساغر و پیمانه را

غالبا دیوانه می داند، من فرزانه را

بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را

این قدر تمییز هست، آخر من دیوانه را

گو چو بنیادم می و معشوق ویران کرده‌ اند

کرده ‌ام وقف می و معشوق این، ویرانه را

ما ز بیرون خمستان فلک، می می‌خوریم

گو بر اندازید بنیاد خم و خمخانه را

ما ز جام ساقی مستیم کز شوق لبش

در میان دل بود چون ساغر و پیمانه را

عقل را با آشنایان درش بیگانگی است

ساقیا در مجلس ما ره مده بیگانه را

جام دردی ده به من، وز من به جام می ستان

این روان روشن و جامی بده جانانه را

سر چنان گرم است شمع مجلس ما را ز می

کز سر گرمی بخواهد سوختن پروانه را

راستی هرگز نخواهد گفت، سلمان تَرک می

ناصحا! افسون مدم واعظ مخوان افسانه را


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد