farhangoadabeirani@yahoo.com
این وبلاگ جهت استفادۀ دانشجویان، استادان، محققان و علاقمندان به زبان و ادبیات فارسی طراحی شده است و به هیچ کدام از احزاب سیاسی و قومی وابسته نیست. هدف ما آشنایی هر چه بیشتر دانشجویان و علاقمندان با فرهنگ و ادب ایران زمین است و در دسترس قرار دادن برخی از متون اصلی در رابطه با زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی.
ادامه...
عــشــق در پــای گــلــی رنـگ وفــا مــی ریـزد فرصـتـش بـاد که بـسـیار بـجـا می ریزد زان سفر کردۀ بـسـتـان خـبـری هسـت که گل زر خـود را همـه در پـای صـبـا مـی ریزد می چنان دشمن شرم است که گر سایه تاک بـر سـر حـسن فتـد، رنگ حـیا می ریزد بــر کـف پـای تـو تـا تـهـمـت خـونـریـزی بـسـت هر که را دست دهد خون حنا می ریزد...
مرا از غفلت خود بر سر این بیداد می آید نباشد صید اگر غافل چه از صیاد می آید؟ به کوشش نیست دولت، پا به دامان توکّل کش که سرو از خاک بیرون با دل آزاد می آید دل بی صبر خواهد توتیا کرد استخوانش را به این تمکین که شیرین بر سر فرهاد می آید چرا بر یکدگر دارند غیرت کشتگان تو؟ رقم یکدست اگر از خامه فولاد می آید دل سخت تو سنگ...
حاصل عمر ز خود بیخبران آه بود هر که از خویشتن آگاه شد آگاه بود نتوان در حرم قدس به پرواز رسید پر سیمرغ درین راه پر کاه بود پیش چشمی که به یکتایی آن سرو رسید طوق هر فاخته ای های هو الله بود از وصول آن که زند دم، خبر از راهش نیست آن بود واصل این راه که در راه بود هرکه باریک ز اندیشه شود همچو هلال می توان یافت که جویندۀ...
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمۀ عشق نهان من و توست گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه ای بسا باغ و...
پای بند قفسم باز و پر بازم نیست سر گل دارم و پروانۀ پروازم نیست گل به لبخند و مرا گریه گرفته است گلو چون دلم تنگ نباشد که پر بازم نیست گاهم از نای دل خویش نوایی برسان که جزین نالۀ سوز تو دمسازم نیست در گلو می شکند ناله ام از رقت دل قصه ها هست ولی طاقت ابرازم نیست ساز هم با نفس گرم تو آوازی داشت بی تو دیگر سر ساز و دل...
چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی می از جام مودّت نوش و در کار محبّت کوش به مستی، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی نمی...
یاری کن ای نفس که درین گوشۀ قفس بانگی بر آورم ز دل خسته یک نفس تنگ غروب و هول بیابان و راه دور نه پرتو ستاره و نه نالۀ جرس خونابه گشت دیدۀ کارون و زنده رود ای پیک آشنا برس از ساحل ارس صبر پیمبرانه ام آخر تمام شد ای آیت امید به فریاد من برس از بیم محتسب مشکن ساغر ای حریف می خواره را دریغ بود خدمت عسس جز مرگ دیگرم چه کس...
جلد اول http://s6.picofile.com/file/8229538642/Aflatoon_1.pdf.html جلد دوم http://s6.picofile.com/file/8229539676/Aflatoon_2.pdf.html جلد سوم http://s6.picofile.com/file/8229545934/Aflatoon_3.pdf.html جلد چهارم http://s3.picofile.com/file/8229548884/Aflatoon_4.pdf.html